نیکاننیکان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

شاهکاری به نام نیکان

خوش اومدی عزیزم

نیکان عزیز من؛ امروز می خوام خاطره روز تولدت رو برات تعریف کنم : تو روز 14 فروردین به دنیا اومدی. روز قبلش با خانواده مامان رفته بودیم  13 به در و من یه پیاده روی خیلی طولانی کردم ساعت حدود 9 شب بود که برگشتیم خونه مامان جون؛ هنوز چند دقیقه نگذشته بود که مامان راهی بیمارستان شد و یه شب سخت ولی شیرین رو پشت سر گذاشت و تو صبح فردا راس ساعت 7 و 10 دقیقه به دنیا اومدی. انتقال مامان به بخش خیلی طول کشید و به خاطر مشکلی که برام پیش اومد با وجود زایمان طبیعی راهی اتاق عمل شدم و تازه ساعت 12/5 تونستم بهت شیر بدم و صورت زیبات رو ببینم. چشمای زیبا و دوست داشتنیت سختی شب و روزی رو که به مامان گذشته بود از یادش برد و یک دنیا لذت جای اون رو...
18 مهر 1392

سیسمونی

این اتاق نیکانه وقتی که سیسمونیش رو مامان جون آورد و چیدیم. یه مهمونی کوچیک هم به مناسبت سیسمونی گرفتیم. در آینده بقیه عکس ها رو هم می ذارم.     متاسفانه این تنها عکسیه که من از سیسمونی نیکان دارم. بقیه عکسها از روی سیسیتم پاک شدم و من بعد از دو سال همچنان امیدوارم که یه روزی بتونم این عکسها رو ریکاوری کنم. ...
16 مهر 1392

نی نی شکمو

نیکان توی مسابقه جشنواره تابستانه نی نی وبلاگ شرکت کرده با این عکس: ممنون از همه اونایی که به نیکان رای میدن.   ن یکان توی این مسابقه حدود 140 رای آورد و در بین 800 شرکت کننده در جایگاه 120 قرار گرفت. تجربه ای بود ..... ...
16 مهر 1392

جشن نوزادی

به مناسبت تولد نیکان روز 7 اردیبهشت براش جشن نوزادی گرفتیم. روز خیلی قشنگی بود. البته نیکان تمام مدت جشن خواب بود همش چند دقیقه آخر بیدار شد.     نیکان یه پسر عمو داره به نام رادان که همش ۱۱ روز از نیکان کوچیکتره برای همین من و زن عمو تصمیم گرفتیم جشن نوزادی پسر عموها رو با هم بگیریم. اینم عکس دوتایی نیکان و رادان:   ...
16 مهر 1392

تولدت مبارک عشق کوچولوی من!

یک سال پیش بود که نیکان گلم به دنیا اومد و  به من اجازه داد تا حس قشنگ مادر بودن رو تجربه کنم. توی این یک سال روزها و شبهای سخت و البته زیبایی رو پشت سر گذاشتم که هر لحظه ش برام یه خاطره قشنگ داشت. الان دیگه  نیکان نوزادی  رو پشت سر گذاشته و به یه کودک نوپا تبدیل شده که روز به روز شیرین تر و شیطون تر می شه؛ کارای جدید یاد می گیره؛ تک تک رفتارای دیگران رو تقلید می کنه و هر روز یه رفتار تازه از خودش نشون می ده.  از این به بعد نگهداری و تربیتش سخت تر و مسئولیت ما در قبالش سنگین تر می شه. نیکان عزیزم از خدا به خاطر وجود نازنینت ممنونم و دنیایی شاد و زیبا برات آرزو می کنم. تولدت مبارک   بیش از یک ماه از ...
15 مهر 1392

جشن دندونی

توی شهر ما جشن دندونی زیاد مرسوم نیست و من تصمیم نداشتم برای نیکان جشن دندونی بگیرم . 2 ماهی می شد که دندونای نیکان در اومده بود که من به فکر افتادم  یه مهمونی مختصر بدم  و براش آش دندونی بپزم. فکر کردم جالبه و خاطرش برای همه می مونه. توی مهمونی نیکان خانواده خودم و خانواده باباش به اضافه خاله هام بودن. البته بماند که آش هم آش رشته از اب در اومد چون جمع بیشتر آش رشته دوست داشتن اینم عکساش:   بقیه عکسها در ادامه مطلب   این کیک دندونی نیکانه که نیکان همون اول از خجالتش در اومد و چنک زد توی سرش. ولی خوشبختانه زیاد خراب نشد.   اینم نیکان و پسر دایی و پسر عمه و پسر خاله و دختر دایش :   ا...
15 مهر 1392

روز پدر مبارک

بابای خوبم از اینکه منو دوست داری و با من بازی می کنی خیلی خوشحالم. بودنت به من یه دنیا شادی و انرژی می ده و دنیای کودکانه ام رو رنگی تر و زیباتر می کنه. تاهمیشه کنار من باش. خیلی دوست دارم روزت مبارک.   ...
15 مهر 1392

سفر به شمال

حدود یه ماه پیش رفتیم مسافرت اول شمال و بعد هم مشهد و من تازه فرصت کردم عکسهای سفر نیکان رو بذارم. توی این سفر ما با خانواده عمو و عمه و خاله فرزانه همسفر بودیم که بعد از شمال عمو و عمه از ما جدا شدن و برگشتن خونه ما و خاله فرزانه راهی مشهد شدیم. سفر امسال نسبت به پارسال خیلی بهتر بود. نیکان می تونست بازی کنه و از گردش توی محیط لذت ببره از طرفی هم وابستگیش به مامان کمتر شده بود بادیگران هم ارتباط برقرار می کرد و باهاشون بازی می کرد . مامان هم فرصتی برای تفریح و لذت بردن از سفر نصیبش می شد از اونجایی که نیکان عشق آتیش بازیه بزرگترین تفریحش توی این سفر درست کردن آتیش کنار ساحل بود. هر جا یه تیکه چوب پیدا می کرد می برد میداد به شوهر خاله...
15 مهر 1392

زیارت قبول مشدی نیکان

بعد از چهار روز گردش در شمال راهی مشهد مقدس شدیم. این اولین سفر نیکان به مشهد مقدس بود. سفر خیلی خوبی بود.    و اما عکس ها:  نیکان توی صحن به سرعت داره میره؛ کجا؟ معلوم نیست. به تقلید از دیگران یه نابلون هم برداشته که کفشهاشو بذاره توش   دیگه از راه رفتن خسته شده  لج کرده نشسته منتظره یکی کوتاه بیاد بره بغلش کنه   بقیه عکسها در ادامه   گوشه و کنار درختان دنبال چوب می گرده   چیه بازم عکس؟!!!   نیکان می خواست ضریح امام رو ببوسه هرچی می گفتیم نمی شه قبول نمی کرد. آخرش مجبور شد به بوسیدن درها بسنده کنه     دو تا عکس زیبای دیگه: ...
15 مهر 1392
1